یک تهرانی، یه اصفهانی، یه شیرازی و یک آبادانی توی کافی شاپ با هم صحبت میکردند:
تهرانی: من یک موقعیت عالی دارم، می خوام بانک ملی رو بخرم!
اصفهانی: من خیلی ثروتمندم و می خوام شرکت بنز رو بخرم!
شیرازی: من یه شاهزاده ثروتمندم و می خوام شرکت مایکروسافت و اپل رو بخرم!
سپس منتظر شدند تا آبادانی صحبت کند ...
آبادانی قهوه خود رو هم زد. خیلی با حوصله قاشق رو روی میز گذاشت،
یه کم قهوه خورد، یه نگاهی به اونها انداخت و با آرامی گفت:
نمیفروشم!
رسماً سوزونده هــــــــــــا
گــاهــی یــک نــگـاه ســرد، روی زمــسـتان را هـم کـم مـیـکـند -__-
دوستاي گلم .. واسه اونايي که ميخوان مستند زدبازي [از زير زمين تا بام طهران.اردشير احمدي] رو بخرن
تو ادامه مطلب توضيحات اردشير رو از فن پيجش کپي كردم .. اونايي که نميرن فـيـسـبـوک اطلاع رساني
شه !
قربون همتون :)
جووووونم تو اين قسمت همه هستن [ياس.رضا پيشرو.عرفان.خشايار اس آر.حسين تهي و ...]
+ من كه سفارش دادم بسووووزه :دي
ﻫﯿــــﭻ ﻭﻗﺖ ﺣﺎﻝ ﺍﻭﻧــــﯽ ﮐﻪ ﻫﺴــــﺖ ﺭﻭ
ﺑﻪ ﺧﺎﻃــــﺮ ﺍﻭﻧـــﯽ ﮐﻪ ﻧـــﯿﺴﺖ،
ﻧﮕـــــﯿﺮﯾﺪ !
از ما گفتن!
اوه ماي گاد ! انعطاف رو باش ! لايكـ خخخخ
خيلي باحال مچش كردن ! :X
عكس العمل دخدرا وقتي از دوس پسرشون اس مياد :دي
عجب آبِ زير كاهايي بودن خبر نداشتيم :)))
ایـــن روز هـــم نـــزديکه :))
ﺧﺎﻧﻮﻣﻪ به راننده ﺗﺎﻛﺴﯽ ميگه : ﺁﻗﺎ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ ﻫﻢ ﻣﻴﺮﻳﺪ ؟
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ : ﺑﻠﻪ ﺧﺎﻧﻮﻡ .. ﺍﮔﻪ ﻧﻤﯽ ﺭﻳﺪ ﻛﻪ ﻣﻴﺘﺮﻛﻴﺪ :)))
تعداد صفحات : 32
درباره ما
اطلاعات کاربری
خوش اومدينــــ ( پست ثابت )لینک دوستان
آرشیو
آمار سایت